سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اشکستان

صفحه خانگی پارسی یار درباره

کعبه در مقابلت.اما فقط حسرت...

    نظر

هر قدم شیفته تر، هر نفس هراسان تر، وزن حضور او لحظه به لحظه سنگین تر ، جرات نمی کنی که پلک بزنی، نفس در سینه ات بالا نمی آید ، بر مرکبت میخ کوبی، با حالتی سراپا سکوت ، حیرت، شوق و اندکی به پیش متمایل ، همه تن چشم و تو تنها نگاهی دوخته به پیش رویت، مقابلت ، قبله ! چقدر تحمل دیدار سنگین است ، دیدار این همه عظمت دشوار است ، شانه های نازک احساست ، پرده های کم جرات قلبت چگونه می تواند تاب بیاورد؟



از پیچ و خم های دره سرازیر می شوی ، از هر پیچی که می گذری ، دلت فرو می ریزد که: اکنون کعبه!



کعبه این قبله وجود ، ایمان ، عشق ، و نماز شبانه روز ما ، عمر ما ، به سوی او هر صبح ، ظهرو عصر ، مغرب و شام نماز می بریم و به سوی او می میریم و رو به او دفن می شویم ، مرگمان و حیاتمان رو به او است ، خانه مان و گورمان رو به اوست . و اکنون در چند گامی او !  لحظه ای دیگر در برابر او! پیش نگاه من!



اینک کعبه در برابرت ، یک صحن وسیع ، ودر وسط ، یک مکعب خالی و دیگر هیچ ! ناگهان برخود می لرزی ! حیرت ، شگفتی ! اینجا هیچکس نیست.... اینجا هیچ چیز نیست... حتی چیزی برای تماشا !



یک اطاق خالی ! همین !



احساست بر روی پلی قرار می گیرد از مو باریک تر ، از لبه ی شمشیر برنده تر ! قبله ایمان ما ، عشق ما ، نماز ما ، حیات ما و مرگ ما همین است؟ ناگهان تردید یک سقوط در جانت می دود !



این جا کجاست؟ به کجا آمده ایم ؟



 قصر را می فهمم: زیبایی یک معماری هنرمندانه !



 معبد را می فهمم: شکوه قدسی و سکوت روحانی در زیر سقف های بلند و پر جلال و سرا پا زیبایی و هنر !



 آرامگاه را می فهمم: مدفن یک شخصیت بزرگ ، یک قهرمان نابغه ، پیامبر ، امام...!



اما این....؟



 در وسط میدانی سر باز ، یک اطاق خالی ! نه معماری ، نه هنری،نه کاشی کاری، نه مرقد مطهری و نه مدفن بزرگی... که زیارت کنم و او را به یاد آرم،



 اینجا هیچ کس نیست، هیچ کس! ناگهان می فهمی که چه خوب که هیچ کس نیست



. احساس می کنی کعبه یک بام است، بام پرواز،



 احساست کعبه را رها می کند و در فضا پر می گشاید . آنگاه مطلق را حس می کنی ! ابدیت را می فهمی، پس او را ببین .



 



  دکتر علی شریعتی. (مناسک حج)



 



 





 



 



چه عظمتی دارد کعبه ... با تمام وجود حس می کنی در مقابل یک موجود با شکوه و جاودانی قرار گرفته ای که همه چیز را می داند.. اما سکوت محض است.



 



کعبه، شاهد زمان است و سکوت استوار زمین ... کعبه را  سینه ای است  به فراخی دنیا .. و  انباشته از گفتنی ها و ناگفتنی ها ..



 



کعبه، رمز و راز تاریخ .. نه، که راز آفرینش بوده و هست و خواهد ماند. آری.. که  کعبه از آغاز، وجود داشته  و همیشه سمبل و نشانه ی خدا  روی زمین بوده است.



 



کعبه، شاهد هبوط آدم بر زمین، طوفان نوح، ذبح اسماعیل، فیلبانان سپاه ابرهه و ماجرای ابابیل و ... بوده است.



 



کعبه از آدم گرفته تا نوح و هود و لوط .. و از ابراهیم و اسماعیل گرفته تا عدنان و هاشم و عبد المطلب و ابو طالب را همراهی کرده است.



 



کعبه، هاجر و سعی او در صفا و مروه  برای یافتن آب و جوشش زمزم را زیر پای اسماعیل دیده است و ...



 



کعبه، یادش نرفته روزی را که آغوش باز کرده و فاطمه بنت اسد را پذیرفته تا شیر بیشه ی حق ... یعنی علی را به دنیا آورد.



 



کعبه، غریبی محمد (ص) را در میان قوم خود و غار نشینی او را .. فتح الفتوح مکه را .. عروج علی بر شانه های پیامبر را.. لمس کرده است.



 



کعبه ، هنوز سیاهی دوران جاهلیت و سنگینی بت های لات و عزی و هبل را بر دوش خود از یاد نبرده است. و از ابو جهل و ابو لهب و ابو سفیان ها و شکنجه های وحشیانه بلال و یاسر و سمیه و مصعب ها، خاطره های فراوانی دارد و ...



 



... و از هزاران ماجرای ریز و درشت تاریخی دیگر  نیز ...



 



با این حال، سکوت عاقلانه ی کعبه بسیار پر رمز و راز است و نگاهش به ما .. ؟  نگاه عاقل اندر سفیه.. یعنی که منتظر باشید و منتظر خواهم ماند...



 



یعنی که تمام تاریخ را نظاره کردم به امیدی ... آن روز سکوت را خواهم شکست که پشت بر من بگذارد و بر من تکیه کند که یا اهل العالم انا المهدی المنتظر...