روحش شاد و خدایش بیامرزاد
---------------------------
درد نام دیگر من است.....
دردهای من جامه نیستند تا ز تن درآورم
«چامه و چکامه» نیستند تا به «رشته سخن» درآورم
نعره نیستند تا ز«نای جان» برآورم
دردهای من گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نام هایشان
جلد کهنه شناسنامه هایشان درد می کند
من ولی تمام استخوان بودنم درد می کند
انحنای روح من
شانه های خستة غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
کتف گریه های بی بهانه ام
زخم خورده است
دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟
این سماجت عجیب
پافشاری شگفت دردهاست
دردهای آشنا
دردهای بومی غریب
دردهای خانگی
دردهای کهنه لجوج
اولین قلم حرف حرف درد را در دلم نوشته است
دست سرنوشت
خون درد را با گلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟
درد رنگ و بوی غنچه دل است
پس چگونه من
رنگ و بوی غنچه را ز برگ های تو به توی آن جداکنم؟
درد، حرف نیست
درد، نام دیگرمن است
من چگونه خویش را صدا کنم؟
دکتر قیصر امین پور
گفت:احوالت چطور است؟
گفتمش:"عالی است مثل حال گل
حال گل در چنگ چنگیز مغول..............."
قیصر امین پور
دیروز
ما زندگی را
به بازی گرفتیم
امروز،او
ما را...
فردا؟
(قیصر امین پور)