سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اشکستان

صفحه خانگی پارسی یار درباره

بسم رب

نمیدونم چرا این قدر نگرانم. خسته شدم. به من چه.دیگه نمیخوام ببینمون.کم کم دیگه دارم تموم میکنم. نفسای آخره.خودش گفت.مطمئنم.

باز امشب همدمم اشک است

آه است .بغض

گریه هایم با من ایمن جا همسخن گشته.

خسته ام دیگر ندارم طاقتی.

روح من در نا امیدی غوطه ور گشته

جرم من از پیش تعیین و حکم من مرگ است

آه محکومم.محکوم.

محکوم گوشه زندان

نگاهم رو به زندانبان

وای او خواب است

ساعتی دیگر ساعت مرگ است

ساعت نابودی من.

ساعت نابودی دیوانه ای کنج قفس.

ساعت صفر نفسهایم

با تو هستم با تو ای خوبم

با تو هستم خوب من برخیز

برخیز

اینک پشت تابوتم بیا

تا که یک بار دگر

چشم تو را بینم...

 ....

 نمیدونم  اینا چیه که مینویسم. میبخشید

تموم میشه. همه چی. خیلی زود.